خداوند بي نهايت است و لامكان و بي زمان اما به قدر فهم تو كوچك مي شود و به قدر نياز تو فرود مي آيد، و به قدر آرزوي تو گسترده مي شود،
و به قدر ايمان تو كارگشا مي شود، و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك مي شود، و به قدر دل اميدواران گرم مي شود… پــدر مي شود يتيمان را و مادر.. برادر مي شود محتاجان برادري را. همسر مي شود بي همسر ماندگان را. طفل مي شود عقيمان را. اميد مي شود نااميدان را. راه مي شود گمگشتگان را. نور مي شود در تاريكي ماندگان را. شمشير مي شود رزمندگان را. عصا مي شود پيران را. عشق مي شود محتاجانِ به عشق را…
خداوند همه چيز مي شود همه كس را. به شرط اعتقاد؛ به شرط پاكي دل؛ به شرط طهارت روح؛ به شرط پرهيز از معامله با ابليس.
بشوييد قلب هايتان را از هر احساس ناروا! و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف، و زبان هايتان را از هر گفتار ناپاك، و دست هايتان را از هر آلودگي در بازار… و بپرهيزيد از ناجوانمردي ها، ناراستي ها، نامردمي ها!
چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند، چگونه بر سفرهء شما، با كاسه يي خوراك و تكه اي نان مي نشيند و بر بند تاب، با كودكانتان تاب مي خورد، و در دكان شما كفه هاي ترازويتان را ميزان ميكند و «در كوچه هاي خلوت شب با شما آواز مي خواند»
مگر از زندگي چه مي خواهيد، كه در خدايي خدا يافت نمي شود، كه به شيطان پناه مي بريد؟…كه در عشق يافت نميشود، كه به نفرت پناه مي بريد؟…كه در سلامت يافت نميشود كه به خلاف پناه مي بريد؟
بخشي از سخنان ملاصدرا براي مردم کوچه و بازار، برگرفته از کتاب ”مردي در تبعيد ابدي“ نوشته ي نادر ابراهيمي
جون 6, 2010 در 8:02 ب.ظ. |
سلام
خیلی ممنون، استفاده کردم.
موفق باشید
جون 29, 2010 در 8:39 ب.ظ. |
سلامت باشی علی آقا