اسباب کشی

مارس 31, 2011

این داستان جابجایی های اجباری هم مسخره شده است. ورد پرس فیلتر است و امکان نوشتن و ارتباط نیست، بلاگر هم همین طور، بلاگفا هم که اصلا قابل اطمینان نیست. تنها راه ممکن پیدا کردن یک میزبان داخلی است. طبق پرس و جوهایی که از دوستان اهل فن کردم بلاگ اسکای را پیشنهاد کردند؛ فعلا در آنجا با وبلاگ و آدرس جدید می نویسم تا بعد.

آدرس جدید

نقادی خویش

نوامبر 30, 2010

نقادی کردن خویشتن از بزرگترین دستاوردهای دوساله گذشته مردم ایران بوده است. بزرگترین بصیرت حاصل شده‌ای که شاید بتواند نقطه عطفی در حرکت تاریخی مردم ایران به حساب بیاید. جامعه ای که همواره عادت کرده بود به بت سازی، خداسازی و اسطوره سازی کم کم در حال رها کردن آن عادت دیرینه است. فرهنگ نقد خویشتن می تواند آسیب شناسی جامعه را برای مردم به همراه داشته باشد، می تواند به آن‌ها خاطر نشان سازد که اگر امروز در وضعیت نابسمانی از هر جهت قرار گرفته اند خود مسئول هستند و اگر هم از شرایط امروزشان راضی هستند باز هم خودشان این شرایط را فراهم کرده اند. روانشناسان اجتماعی معتقدند همانگونه که هر فردی خود مسئول ساختن آینده و زندگی خویش است این واقعیت درباره جوامع هم صادق است. آموزه‌های دینی ما هم متذکر این واقعیت هستند که سرنوشت جوامع به دست خودشان است. داغ شدن بحث‌هایی نظیر اینکه واقعا ضریب هوشی ما ایرانی‌ها چقدر است؟ یا واقعا چقدر فرهنگ و تاریخمان قابل افتخار است و چقدر شرم آور، نقد سیاستمداران در بین سیاسیون و روشنفکران جامعه و کلا زیر سئوال بردن همه چیز فرهنگی است قابل ستایش که اگر در جامعه ایران نهادینه شود می توان به آینده آن امیدوار بود. نقادی به دنبال خود سئوال را خواهد داشت، و سئوال مستلزم جواب است و جستجوی جواب منجر به آگاهی بیشتر خواهد شد، آگاهی منشا آزادی است و آزادی نقطه شروع توسعه. شاید برخی ایرادی بر این بگیرند که نمونه‌هایی در جهان داریم مانند چین که بدون آزادی به توسعه یافتگی رسیده اند، من به مانند بسیاری معتقدم که شاید چین به رشد اقتصادی رسیده باشد ولی به هیچ وجه نمی توان آن را کشوری در حال توسعه دید. ساختار اقتصاد چین همانند کاخی است که بر بنیان‌های بسیار ضعیفی بنا شده اند که هر آن فرو خواهند ریخت. از بحث منحرف نشوم، فرهنگ نقد از خویشتن شاید در ابتدای کار به دلیل بی تجربگی ما ایرانیان با خطاهایی همچون عقده گشایی‌ها و یا تخریب افراد به همراه باشد ولی پس از آزمون و خطاهایی که شاید دهه‌ها هم به طول بیانجامد نهایتا سعادتمندی را برای مردمی که در این خاک زندگی می کنند و قرن‌های مستمر بدبختی را تجربه کرده اند به همراه خواهد داشت.

Studying Economics

نوامبر 8, 2010

بسیاری از دوستان همواره درخواست منبعی برای آشنایی کلی با اقتصاد و گرایش های آن دارند. این سایت به نظر می رسد تا حد قابل قبولی برای این منظور مفید باشد، هم برای  دانشجویان اقتصاد و هم علاقمندان. در قسمت ماژول آپشن نیز توضیحات مختصر و جالبی جهت آشنایی با زیر شاخه های مختلف داده شده و طبقه بندی مناسبی از حیطه های مطالعاتی و دانشگاهی علم اقتصاد انجام گرفته است.

اقتصاد صنعتی

نوامبر 2, 2010

نبود عنایت به اقتصاد خرد و زیر شاخه‌های کاربردی آن در بین اقتصاددانان، اقتصادخوانان و محیط‌های آکادمیک ایران خیلی توی ذوق می‌زند. با اغلب دوستان اقتصاد خوانده و فارغ التحصیل که صحبت می‌کنی توجه و علاقه‌شان بیشتر به مباحثی نظیر اقتصاد کلان، اقتصاد توسعه و اقتصاد سیاسی می‌باشد. شاید دلیل اصلی این موضوع را بتوان ملموس‌تر بودن این موضوعات آن هم در جامعه و شرایطی مانند ایران همواره هیجانی و سیاست زده جستجو نمود. همچنین شاید در این حوزه‌ها بسیار سریع‌تر می‌توان رشد اجتماعی و سیاسی کرد و یا آوازه ژورنالیستی دست و پا نمود. در حالیکه ضعف گاهن مفرط اساتید اقتصاد و فارغ التحصیلانش در تحلیل‌های اقتصاد خرد به قدری مشهود است که شاید در برخی حوزه‌های علم اقتصاد که امروزه در دنیا بسیار مورد توجه هستند حتی یک صاحب نظر هم در ایران وجود ندارد.

به عنوان نمونه اقتصاد صنعتی و سازماندهی صنعتی (Industrial Organization) یک فیلد بسیار مورد توجه در بسیاری از دانشکده‌های مطرح اقتصاد در دنیا می‌باشد. بسیاری از دانشجویان اقتصاد امروزه به ‌این گرایش علاقه و توجه نشان می‌دهند. اما در ایران دریغ از حتی یک ترجمه کتاب یا استادی که در این حوزه به طور تخصصی کار کرده باشد. دانشجویان دکترا و ارشد هم که با چندتاییشان رفاقتی دارم و کسب اطلاع می‌کردم از ایشان، تزهایشان را اغلب روی موضوعاتی در زمینه‌های اقتصاد کلان کار می‌کنند. در حالیکه به عنوان کسی که در حال حاضر در یک بنگاه صنعتی کار می‌کنم، به وضوح نیاز این شرکت‌ها به تخصص‌های کاربردی مانند اقتصادی صنعتی به چشم می‌خورد و ساختار صنعت در ایران از نان شب هم بیشتر به متخصصان این گرایش نیاز دارد. هر چند که به دلیل نبود علم در بین مدیران ممکن است خودشان ندانند که ضعف سازمان‌هایشان به دلیل نبود چنین متخصصانی در ساختار نیروی انسانی است. ولی از دید کارشناسی این فقدان به خوبی محسوس است.

به نظرم کلیه دوستانی که قصد ادامه تحصیل در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا را دارند چه در ایران و چه ترجیحن در خارج (چون به دلایل گوناگون در ایران روی این موضوعات کار کردن دشوار است.) بد نیست یک بررسی روی این موضوعات داشته باشند. ساختار اقتصادی ایران بیش از اینکه به افرادی کلی‌گو نیاز داشته باشد به متخصصانی نیاز دارد که فهم اقتصادی داشته باشند و منطق اقتصاد را درک کنند و کاربرد آن را بدانند.

 

کالای لوکس اقتصاد

آگوست 19, 2010

وقتی به اغلب فارغ التحصیلان دانشگاهی رشته اقتصاد در مقاطع مختلف نظر می کنیم یک وجه تشابه مهم به وضوح خودنمایی می کند؛ مشغول به کار بودن قریب به اتفاق ایشان در مشاغل غیر مرتبط و حوزه های کاملا بی ارتباط با رشته، دروس و واحدهایی که در دانشگاه گذرانده اند. آن تعداد قلیلی هم که در حیطه های به ظاهر مرتبط پیشه وری می کنند وظایفی را انجام می دهند که هیچ ارتباطی با ده ها واحد دشواری که در دانشگاه برای اخذ مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد خود گذرانده اند ندارد، حجم وسیع استخدام فارع التحصیلان رشته اقتصاد در بانک و بیمه های خصوصی یکی از شاهدان صادق این واقعیت است یا در بهترین حالات کارشناس بودن در یک شرکت سرمایه گذاری یا مهندسی مشاور.

هیچ کدام از موارد فوق نیاری به تئوری های خرد، کلان و اقتصاد سنجی ندارد و حتی از عهده یک فارغ التحصیل پزشکی نیز پس از گذراندن چند دوره و مدتی تجربه کاری ساخته است. با نگاهی به سایت دانشکده های حتی نه چندان معتبر اقتصاد در دنیا و مراجعه به قسمت Job Candidate به روشنی مشخص است که از یک فارغ التحصیل اقتصاد چه انتظاراتی می رود و ایشان نیز به خوبی برای آن وظایف در مراکز آموزشی مهیّا گشته اند؛ این ها مشتی بود از نمونه فارغ التحصیلان اقتصاد در ایران.

فصول دیگر این داستان به شکلی دیگر در سیستم تصمیم سازی و تصمیم گیری اقتصاد ایران ورق می خورد. از خاطر نبرده ام روزی را که محمّد خاتمی از گماردن یک مهندس عمران در ساختمان مجلس سابق به سمت وزیر اقتصاد و دارایی دفاع می کرد با توجیه اینکه تجربه بر علم مقدّم است و در ادامه این تقدّم یک لیسانس فیزیک را به سمت وزیر تعاون گمارد و یک تحصیلکرده رشته برق را به عنوان سکاندار بازرگانی کشور، در دولت نهم و دهم هم که اصلا همه چیز روشن است و به صراحت علم اقتصاد توسط رییس جمهور وقت کاغذ پاره خطاب می گردد، این رویه در قوه مقننه کشور هم قابل مشاهده است، جایی که افرادی نه چندان کار کشته و نا آشنا به علم اقتصاد و روش ها و تئوری های جدید آن برای اقتصاد کشور قانون وضع می کنند یا بر اجرای قوانین مصوبه نظارت.

علم اقتصاد در ایران و به تبع آن فارغ التحصیلانش کالاهایی لوکس، تزیینی و با کشش بالای تقاضا هستند. پاشنه هنوز بر همان دری می چرخد که در زمان علی اکبر داور و ورود علم نوظهور اقتصاد به ایران چرخید. اقتصاد دانان عضو هیات دولت هستند چون باید باشند و تجربه نشان داده اگر نباشند هم خیلی اتفاق مهمی نخواهد افتاد، به عبارت بهتر اقتصاد دانان و مشاورین اقتصادی در نظام سیاسی ایران و در دولت برای بالاتر بردن پرستیژ مجموعه لازم هستند. اما چرا در هنگامه ای که مشکلات اقتصادی می رود تا به وضوح کشور را به ناتوانی بکشاند چرا سراغی از اقتصاد دانان گرفته نمی شود؟

پاسخ به این سئوال وقت گیر و نیازمند مطالعات جدّی جامعه شناسیِ سیاسی و تاریخی است، ولی در یک نگاه بسیار کلی شاید بتوان تا حدودی پاسخگوی این پرسش بود که چرا در ایران هیچگاه (چه در زمان پهلوی ها و چه اکنون) وقعی به سخن اقتصاد دانان نهاده نمی شود. به نظر می رسد یک اپیزود این واقعیت به ماهیت پاردوکسیکال مکاتب مختلف اقتصادی و در ادامه برخورد با یکدیگر و مقبول نبودن نظر صاحبنظران مکاتب مختلف نزد مکتب رقیب بر می گردد، و این خود به بی اعتمادی نظام تصمیم گیری کشورها به اقتصاددانان و نظراتشان میافزاید.

انتقادی که در آمریکا پس از بحران جهانی به اقتصاددانان به ویژه کلان کارها به علت ناتوانی در پیش بینی بحران اقتصادی وارد شد. این اختلاف ها و عدم قطعیت ها به ویژه در کشور ما که به گواه آمارِ مقاله های منتشر شده اقتصادی در ژورنال های معتبر جهانی، تولید و پژوهش موثری در زمینه علم اقتصاد انجام نمی شود بسیار بیشتر است. ولی به نظر می رسد دلیل دومی که ذکر خواهد شد بسیار با اهمیّت تر از دلیل اول و شاید عمده علت مهجوریت تاریخی علم اقتصاد در ایران باشد.

تعریف متداول و پذیرفته شده علم اقتصاد که اغلب علمای این علم بر آن صحه می گذارند عبارت است از «تخصیص منابع محدود به خواسته های نا محدود»، در دل این تعریف نهفتگی این واقعیت آشکار است که وقتی وجود علم اقتصاد حائز معنا خواهد بود که بحث لزوم تخصیص بهینه منابع و کمیابی آن ها دغدغه یک فرد، یک سازمان یا یک نهاد سیاسی تصمیم گیر باشد. اگر چنین مشغولیّت ذهنی برای یک عامل تصمیم گیر اقصادی وجود نداشته باشد دیگر فلسفه وجودی علم اقتصاد معنی دار نخواهد بود و در چنین وضعیتی دولت نیازمند مالیه چی و حسابدار خواهد بود تا دخل و خرجش را مرتب کنند نه اقتصاددان، مشاور و آرشیتکت اقتصادی. حال چه زمانی این نیاز برای تخصیص بهینه منابع به وجود خواهد آمد؟

هنگامیکه یک شرکت در برابر این سئوال قرار بگیرد که چگونه باید رفتار نماید و تصمیم گیری کند تا سود خود را بیشینه نماید؛ همچنین یک دولت در برابر این آزمون قرار بگیرد که منابع کشور و جامعه را بر اساس چه الگویی تخصیص دهد، هزینه و سرمایه گذاری کند تا بیشترین بازدهی را برای شهروندان و جامعه خویش فراهم آورد و بتواند پاسخگوی ایشان در پارلمان یا در عرصه انتخابات باشد. بازار رقابتی و ساختار سیاسیِ آزاد، دموکراتیک، شفاف و عاری از فسادهای گوناگون لازمه های احساس نیاز به تخصیص بهینه منابع در دو سطح بنگاه و کشور یا به تعبیر اقتصادی تر خرد و کلان هستند.

دلایل چرایی فراهم نبودن این زمینه ها که انگیزه فعالیت های پژوهشی بسیاری در دنیا بوده است از حوصله این بحث خارج است، به عنوان یکی از دلایل مهم می توان به پدیده شومی منابع(Resource Curse) اشاره نمود، درآمدهای بی حد و حساب و نظارت حاصل از فروش نفت همواره دغدغه کمیابی منابع و تلاش برای بهینگی تخصیص آن ها را از میان برده است.

شاید به همین دلیل است که چیزی به نام علم اقتصاد در قرون وسطی که مجالی برای صحبت از حقوق انسان ها و دخالت ایشان در سرنوشتشان نبوده، وجود نداشته است. این دانش زمانی فلسفه وجودی خواهد داشت که یک انسان، جامعه، دولت و هر تصمیم گیر اقتصادی دیگر در شرایطی قرار بگیرد که بحث بهینگی و انتخاب مطرح باشد. این شرایط در سطح کلان یک جامعه فراهم نخواهد شد جز با یک ساختار سیاسی آزاد و دموکراتیک که اثر وضعی این ساختار سیاسی بازارهای شفاف و رقابتی، روابط حسنه و مبتنی بر احترام با دنیای پیرامون، پایین آمدن سطح وحشتناک فساد اداری، بالا رفتن سطح سرمایه اجتماعی و در نهایت شکل گرفتن نهادهای کارا و رشد اقتصادی خواهد بود.

در حلقه آخر این زنجیره است که نیاز به علم اقتصاد برای تخصیص بهینه منابع کشور احساس خواهد شد و در سایه استفاده از علم اقتصاد و اقتصاد دانان نه اقتصاد خوانان، میوه شیرین توسعه و رهایی از چرخه فقر به ارمغان خواهد آمد. ولی فعلا داستان اقتصاد به معنای جریان اصلی علم اقتصاد در ایران چنین است. کالایی لوکس که اساتید و فارغ التحصیلان با وجود سطح بالای دانش و دلسوزی اثری بر فعل و انفعالات جامعه خود ندارند و شاهدان به هدر رفتن آن منابع کمیابی که می توانستند به شکل بهینه تخصیص بیابند هستند.

لینک در خبر آنلاین

اقتصاد توسعه و جریان اصلی علم اقتصاد

آگوست 14, 2010

نسبت اقتصاد توسعه با جریان اصلی علم اقتصاد بحثی است که همواره در مجامع مختلف علمی، بین اقتصاددانان و اقتصاد خوانده ها مطرح است. اقتصاددانان توسعه، جریان اصلی علم اقتصاد و تکنوکرات های اقتصادی را متهم به تفکر در اتاق های بسته و به دور از واقعیات دنیای بیرون می کنند. افرادی درگیر انتزاعیات و غرق در ریاضیات. به گونه ای که اقتصاد را تبدیل به شاخه ای از علوم فنّی و مهندسی و یا ریاضی کاربردی کرده اند. کلاسیک ها هم اقتصاددانان توسعه را متهم به دوری از جریان اصلی و تئوری های اثبات شده علم اقتصاد می کنند و آن ها را افرادی می دانند که توانایی اتخاذ تصمیم برای اداره اقتصاد و یا توصیه های سیاستی را ندارند و تحلیل هایشان بدون تدقیق، کیفی و کلّی گویی است. همچنین اقتصاد توسعه را فاقد پارادایم مشخص در برخورد با مسائل روزمره اقتصادی و تحلیل آن ها می دانند. برای بررسی گذرای این موضوع می توان دو حوزه متفاوت برای این دو رویکرد قائل شد. در برخورد با مسائل اجتماعی که شاید این موضوع مبتلا به تمامی علوم اجتماعی هم باشد یک موضوع مباحث کلّی و رویکردی است و یک موضوع برخورد با مسائل ملموس پیرامونی است. به عنوان مثال در حوزه علم اقتصاد ما یک بحث داریم که چرا کشور ما توسعه نیافته است و چه کار باید کرد تا مسیر کشور به سمت توسعه برگردد. در این بحث اقتصاد اغلب مخلوط با سایر علوم از جمله جامعه شناسی، علوم سیاسی، فلسفه و تاریخ می شود. همچنین پژوهش ها در این حیطه اغلب طولانی مدّت و کیفی است و متدهای تحقیق با آنچه در دپارتمان های اقتصادی رایج است متفاوت می باشد. امّا یک بحث دیگر اداره امور است. نرخ بهره الان باید چگونه تعیین شود؟ نرخ ارز باید شناور باشد یا کنترل شده؟ تراز پرداخت ها باید چگونه تنظیم شود و… در مواجهه با این مسائل عقیده شخصی من هم بر این است که اقتصاددانان توسعه خیلی حرفی برای گفتن نخواهند داشت و این حوزه ها را باید به دست تکنوکرات های اقتصادی سپرد. ولی این نشانگر بی اهمیّتی اقتصاد توسعه نیست. اهمیّت اقتصاد توسعه در جهت گیری ها و جهت دهی های کلّی و تلاش برای برطرف نمودن اشکلات ساختاری کشورهاست. تحقیق درباره این موضوع که چرا در ایران سرمایه اجتماعی پایین است، یا چرا در چین اقتدار سیاسی پاسخگو و رهنمون به سمت توسعه است ولی در ایران خیر؟ حکمرانی خوب باید چه مولفه هایی داشته باشد؟ و سئوالات کلیدی و اساسی از این دست در توان کلاسیک ها نیست و پارادایم اقتصاد توسعه با کمک گرفتن از تئورهای اقتصاد توسعه می تواند پاسخگوی این موارد باشد. در یک جمع بندی گذرا، اقتصاد توسعه و جریان اصلی علم اقتصاد تضادی با هم ندارند و هیچ یک هم برتری خاصی بر دیگری ندارد. شاید بتوان گفت این دو زمینه تخصصی علم اقتصاد مکمل یکدیگر برای اداره بهتر جامعه و رشد و توسعه اقتصادی می باشند.

110 مرسدس بنز

ژوئیه 12, 2010

منصف بودن در هنگامه انتقاد از صفات اخلاقی پسندیده ای است که تاثیر سخن منتقد و ارزش کلامی وی را بالا می برد. از ابتدای روی کار آمدن دولت «محمود احمدی نژاد و دوستان» همواره از جانب منتقدان ایشان که قاطبه عقلای کشور را تشکیل می دهند، این نقد به ایشان وارد بود که شان و منزلت کشور را در روابط بین المللی و مناسبات دیپلماتیک زیر پا گذاشته و رعایت نمی کند (به عنوان مثال جریان سفر بشار اسد به تهران) تا اینکه امروز در سایت کلمه و جرس مطلبی تحت این عنوان خواندم که وزارت خارجه و نهاد ریاست جمهوری سفارش خرید 110 دستگاه خودروی مرسدس بنز داده اند و بعد در ذیل آن به انتقاد از دولت پرداخته بودند. برادران و دوستان بدانند که این کار هیچ اشکال و ایرادی ندارند زیرا حفظ شان و منزلت کشور در عرصه روابط خارجی بسیار مهمتر از 110 دستگاه خودروی سواری مرسدس بنز است آن هم به قیمت جهانی نه قیمت داخلی با 100 درصد سود گمرکی می باشد؛ دم خروس یا قسم حضرت عباس! بلاخره کلاس روابط دیپلماتیک باید رعایت بشود یا نه ؟! استفاده از هر حربه ای برای کوبیدن مخالف صحیح نیست. این سخن درست است که مقاماتی که ظرف این چندسال به ایران سفر نموده اند بالاتر از نخست وزیر ترکیه و یک بار ولادیمیر پوتین نبوده اند و اغلب مقامات عازم ایران از کشورهای درجه دو و سه آفریقایی هستند، ولی این خودروها در اختیار دولت و جز بیت المال خواهند ماند و قرار نیست کسی با این ماشین ها برود شمال یا جمکران! دست آخر اینکه به قدری به دلیل سومدیریت ها و تدبیرها منابع عمومی در حال حیف میل شدن است که رقم خرید 110 دستگاه مرسدس بنز در برابر آن همچون سوزنی در انبار کاه است.

آیا مردم سالاری خواست ایرانیان است؟

جون 5, 2010

سئوالی که باید به آن پاسخی در خور توسط اندیشمندان علوم انسانی که در حوزه تاریخ و سیاست کار کرده اند داده شود. آیا واقعا در صورت امکان تحقق، دموکراسی گزینه ای مناسب برای ایران است؟ آیا در مکنونات قلبی خود، مردم ما به دنبال مردم سالاری هستند؟ ممکن است پاسخ داده شود که یقینا آری و اصلا علت طرح این پرسش چیست؟ دلیل اصلی متبادر شدن مجدد این پرسش کهنه به ذهن رفتار تکراری ولی همیشه تازه و دوست داشتنی برای ماست که این روزها نیز در بسیاری از دوستانی که ظاهرا خود را هم از متعلقات جنبش سبز می دانند و جز نیروهای تاثیرگذار هم در سطح جامعه هستند دیده می شود. بت سازی های خارج از عرف و فرهنگ اسلامی، رفتارهایی که ریشه در توده بدخیم و مزمن ثنویت دوستی کهن ایرانیان دارد. به دنبال یک الهه خوبی در برابر یک فرمانروای بدی بودن، به دنبال خدایان زمینی ساختن، به دنبال شبان گله بودن. مثال ها ی دم دست برای این گفته فراوان است.

مردم سالاری ملزوماتی دارد این که یک دولت پاسخگو و مسئولیت پذیر بر کشوری حکمفرما باشد یک طرف قضیه است، در روی دیگر سکه، یک جامعه مردم سالار دارای مردمی است مسئولیت پذیر و پیگیر حقوق خود. آیا این روحیه مسئولیت پذیری و مطالبه گری در مردم ایران وجود دارد؟! از این پرسش ها و تردیدها هزاران در برابر جامعه ایرانی و جنبش سبز وجود دارد. با این فرهنگ آیا اصلا امکان تحقق مردم سالاری و یک جمهوری در ایران وجود دارد؟ و آیا اگر یک حکومت مردم سالار در این کشور حکمفرما شود  مطلوب مردم خواهد بود و یا دوباره آن را به سمت یک حکومت با ساختار غیر دموکراتیک سوق خواهند داد؟ برای تقریب بیشتر ذهن، در ایران امروز خودمان که جنبش سبز با تمام قوّت در تمام عرصه ها حضور دارد، اگر حکومت به فرض از یک کارایی بالا در اداره امور و معیشت مردم برخوردار بود باز هم کسی سر به شورش و اعتراض بر می داشت؟ آیا مردم ما وظیفه ای را بر دوش خود برای ساختن کشورشان احساس می کنند؟ یا اداره کشور را وظیفه حاکم می دانند و به دنبال یک ناجی اند؟

مجموعه این مسائل ابهاماتی بسیار جدی پیش روی قرار می دهد که آیا مدل جمهوری مدلی قابل پیاده شدن و قابل دوام در ایران هست یا خیر، و با فرض درستِ بهترین شکل حکومت بودن مردم سالاری، چه اتفاقاتی در فرهنگ، عادات و سطح زندگی مردم ایران باید رخ دهد تا باور رسیدن به یک حکومت مردم سالار به خواستی ریشه دار و همگانی تبدیل گردد؟

بخشي از سخنان ملاصدرا براي مردم کوچه و بازار

مِی 30, 2010

خداوند بي نهايت است و لامكان و بي زمان اما به قدر فهم تو كوچك مي شود و به قدر نياز تو فرود مي آيد، و به قدر آرزوي تو گسترده مي شود،

و به قدر ايمان تو كارگشا مي شود، و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك مي شود، و به قدر دل اميدواران گرم مي شود… پــدر مي شود يتيمان را و مادر.. برادر مي شود محتاجان برادري را. همسر مي شود بي همسر ماندگان را. طفل مي شود عقيمان را. اميد مي شود نااميدان را. راه مي شود گمگشتگان را. نور مي شود در تاريكي ماندگان را. شمشير مي شود رزمندگان را. عصا مي شود پيران را. عشق مي شود محتاجانِ به عشق را…

خداوند همه چيز مي شود همه كس را. به شرط اعتقاد؛ به شرط پاكي دل؛ به شرط طهارت روح؛ به شرط پرهيز از معامله با ابليس.

بشوييد قلب هايتان را از هر احساس ناروا! و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف، و زبان هايتان را از هر گفتار ناپاك، و دست هايتان را از هر آلودگي در بازار… و بپرهيزيد از ناجوانمردي ها، ناراستي ها، نامردمي ها!

چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند، چگونه بر سفرهء شما، با كاسه يي خوراك و تكه اي نان مي نشيند و بر بند تاب، با كودكانتان تاب مي خورد، و در دكان شما كفه هاي ترازويتان را ميزان ميكند و «در كوچه هاي خلوت شب با شما آواز مي خواند»

مگر از زندگي چه مي خواهيد، كه در خدايي خدا يافت نمي شود، كه به شيطان پناه مي بريد؟…كه در عشق يافت نميشود، كه به نفرت پناه مي بريد؟…كه در سلامت يافت نميشود كه به خلاف پناه مي بريد؟

بخشي از سخنان ملاصدرا براي مردم کوچه و بازار، برگرفته از کتاب ”مردي در تبعيد ابدي“ نوشته ي نادر ابراهيمي

آیلتس 2

مارس 18, 2010

اینم از آیلتس، بلاخره امروز امتحان را دادم و تمام شد. امتحان بدی نبود، تقریبا استاندارد و با ضوابطی خاص و ویژه. از سیل افرادی که در امتحان امروز شرکت کرده بودند متعجب شدم ،از هر رده سنی و تیپ و مسلکی بودند. نکته جالب توجه برایم پیچیدگی این انگلیسی ها در برخوردشان با سنن کشورها و ضوابطشان بود. قبل از شروع امتحان قرآن با زیر نویس انگلیسی پخش شد و بعد از آن سرود ملّی با عکس امام و رهبر معظم. به هر حال هر چه بود تمام شد تا ببینیم چه پیش می آید.

فعلا